در ادامه گزیدهای از این اشعار را میخوانید:
هزار لالهي غزه
يك گوشه ميان اشكها، مادرها
يك گوشه، وداع دختران با سرها
اي غزه تكان مخور كه در آغوشت
خواباند تمامي علي اصغرها
هر چند به جاي آب، آتش بدهيد
هرگز نتوانيد به بادش بدهيد
در خاك، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنيد! و ان يكادش بدهيد
عارفه دهقاني
نوار قرمز غزه! دهان زخم فلسطين!
تو را محاصره کردند چکمههاي شياطين
تو را محاصره کردند تا غريب بميري
به اين محاصره لعنت، به اين معامله نفرين
کدام صلح؟ که نوزاد نارسي است به شيشه
و غزه مادر محزوني ايستاده به بالين
و هر شهيد فلسطين ستارهاي شد و پر زد
که اينچنين شود اي غزه آسمان تو تزيين
نوار خون و گل اشک اگر نبود، برادر!
نبود اين همه رؤياي کودکان تو رنگين
کسي ز غزه پيامي به آسمان بفرستد
کمي نگاه کن اي ماه پشت ابر، به پايين!
جهان به خواب زمستان و غزه - کودک فردا -
اميد بسته به خورشيد روزهاي پس از اين...
محمدسعيد ميرزايي
شمریم، اگر روز ستم خاموشیم
خون است، اگر آب خنک مینوشیم
آنسوی جهان کربوبلایی برپاست
ما هم دلمان خوش است مشکیپوشیم
برخیز، که در عشق خطر باید کرد
در راه خدا سینه سپر باید کرد
از غزه صدای العطش میآید
یاران حسین را خبر باید کرد
اینجا، آنجا، تمام دنیا غزهست
انگار هوای کربلا با غزه ست
یاران عزادار! توجه بکنید
امسال محل هیئت ما غزهست
تا سنگر غزه خالی از غیرت ماست
در هیئت ما سینهزنی باد هواست
گیسوی زنانِ غزه خونآلود است
یاران علی را چه شده؟ مرد کجاست
ميلاد عرفانپور
براي غزه از خنجر بگوييم
و از داغ علياكبر بگوييم
ببين گهوارههاي خالياش را
كه ذكر يا علياصغر بگوييم
*
اينجا، آنجا، تمام دنيا غزه است
انگار هواي كربلا با غزه است
ياران عزادار توجه بكنيد
امسال محل هيأت ما غزه است
*
خون را تو حلال كردهاي! كي هستي؟
آهنگ زوال كردهاي، كي هستي؟
نابودي تو به ياحسيني بند است
اولمرت! خيال كردهاي كي هستي
*
وقتي كه بلاي كربلا تازه شود
در غزه صداي ربنا تازه شود
يك قطرهي اشك در محرم كافي است
تا غزه به باران شما تازه شود
ميلاد عرفانپور
در شهر صدای آتش و آوار است
برخیز، کدام خفتهای بیدار است
ای خوابدلانِ ساحلِ آرامش!
یک شهرِ شکسته آنورِ دیوار است
این قافله قصدِ دودمانت دارند
نیرنگ برای آسمانت دارند
امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان
صد نقشه برای کودکانت دارند
این قوم به انجماد دادند تو را
سرمایۀ غم زیاد دادند تو را
آنانکه چو بید از تو میلرزیدند
ای شمع! به دستِ باد دادند تو را
از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!
از اینهمه گل مراقبت کن، غزّه!
تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون
با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!
ای کاش دوباره عشق آغاز شود
تا بار دگر غزّه سرافراز شود
صدها غزل نگفته دارند، اگر
یکروز دهانِ سنگها باز شود
فرامرز عربعامري
شعری از آن حماسه، مطنطن بیاورید
شعری چو موجکوبی دریا بهگاه خشم
شعری ورای بحر تتن تن بیاورید
در پردة حجاز، غزلگریه سردهید
سوز و سماع جامهدریدن بیاورید
چون جنبش عقاب به هنگامة فرود
شعری به آن شکوه، به آن فن بیاورید
شعری پر از شکوه پلنگان بر آن بلند
در گرگخیز وحشی آهن بیاورید
این خوانهشتم است به رغم شغادها
در معرکه هزار تهمتن بیاورید
گلسنگها به معجزه «سیرنگ» میشوند
تا خصم را شراره به خرمن بیاورید
بمبافکنان به تپة زیتون رسیدهاند
دستی به سنگ، جانب روزن بیاورید
دارد زمین ز بتکده لبریز میشود
از «الخلیل»، مرد تبرزن بیاورید
آتش گرفتهام هله ای ابرهای بغض!
امشب هجوم یکسره بر من بیاورید
بر کشتگان شهر، هلا بادهای دور!
رنگین به خون، شقایق و سوسن بیاورید
سرخ است سرخ، یکسره گلگشتهای شهر
دلهای شرحهشرحه به گلشن بیاورید
پرپر میان باغ، ورقهای لاله است
برگی از آن بهار به دامن بیاورید
خاکستری بهجاست از آن باغهای سیب
باران شوید و شور شکفتن بیاورید
شبخوانی پرندهای از آن دیار کو؟
نای و نوای شوق به میهن بیاورید
مردان به تیر یکسره افطار کردهاند
ای ابرهای معجزه! جوشن بیاورید
زنهای پابهماه در آتش میان دشت
با نعره رو به دشت سترون بیاورید
دستی تکان نداد هواداری از بشر
اینسان میان ولوله شیون بیاورید
تیر است سهم حنجرة شیرخوارگان
برهان برای حنجرهبستن بیاورید
تنها نه سوگوار شما اهلقبلهاند
شاهد به سوگ، گبر و برهمن بیاورید
هرسو هزار سامری آشوب میکنند
دست دعا به وادی ایمن بیاورید
با این شب کریه کبوترستیز هم
پیغام از آن سپیدة روشن بیاورید
وقت است چون فرود ابابیل در طبس
از گردباد، آیة متقن بیاورید
وقت است تا به معرکه سرهای خصم را
مثل عقاب از سر گردن بیاورید
شیطان به جشنوارة شربالیهودهاست
او را رسنبهدست، به برزن بیاورید
دستی به استغاثه در این شام خونچکان
بر آستان حضرت ذوالمن بیاورید
دست شما اگرچه تهی از تفنگ ماند
چرخی زنید و سنگ و فلاخن بیاورید
بر جاده مسافر فلسطین است
دلواپس قبلة نخستین است
رد میشود از مزارع زیتون
آنجا که به خون لاله آذین است
از قمریَکان طنین بالی نیست
با نای بریده، مرغ آمین است
با رنگپریده ماه در چشمش
انگار پرندهای کبودین است
بر باغ، پرندگان بمبافکن
در مزرعه، خوشهخوشة مین است
بنگر به فلک شهاب ثاقب را
هنگام تهاجم شیاطین است
بر مزرعة سپهر، میبینی
با سنگ، ستاره پشت پرچین است
خنیاگر، وارثان تیمورند
یغماگر، لشکر تموچین است
چنگیز در الخلیل، پاکوبان
در شعله تمام دیر یاسین است
شطرنج بهدست، شاه سردرگم
در خویش شکسته، مات، فرزین است
بنویس سمیح! شعر دیگر را
شعری که شبیه عقد پروین است
شعری که پر از شمیم شببوها
غرق گل سرخ در مضامین است
تصویر حماسهات از آن بالا
بشکوهتر از فرود شاهین است
بنویس قصیدهای دگرگونتر
شعری که در آن سماع خونین است
ابریست ورای درة انجیر
انگار نزول سورة یاسین است
بر نعش سیاوشان به خونخواهی
برخیز که رخش تهمتن، زین است
برخیز که وقت کوچ، اکنون نیست
هرچند شکوه شاعری این است
بنگر به پگاه مسجدالاقصی
بنویس بهار، پشت پرچین است
محمد حسین انصاری نژاد
جهان در زُهمِ خون افکند، آتش بازیِ شیطان
ستونِ دود چرخان است در سرتاسرِ لبنان
نه بیروت است، باروت است با آتش گره خورده
غبار است این که گردان است یا اَرواحِ سرگردان؟
لباسِ راهبان دارد به تن، بیروت یا دود است؟
پَشَنگِ خون به هر سوی است یا عید است و نُقل افشان؟
عروسِ خاور است امّا سراندازِ سپیدش کو؟
چرا نیلی به تن دارد چنان شُومُردِگانش، هان؟
سگانِ لاس را عوعو فراوان است در مهتاب،
ولیکن مُفتِ شیران است شب های دُژَم-تاوان !
سکوتِ تُورِه ها یعنی که باغِ غوره نزدیک است،
چرا حُنّاق می گیرند این هنگام ذوفَنّان ؟!
غلامرضا کافی
از همان روزی که بیرون زد شرار از سنگ ها
عقل روشن دید رازِ بی شمار از سنگ ها
کوه را تا دید سر بر آسمان ساییده، گفت:
برمی آید گوییا بسیار کار از سنگ ها!
دید تا آتشفشان را گفت: می گردد بلند،
روزِ ناچاری بلی، حتّی بُخار از سنگ ها
بر زمین تا لرزه افتاد از گُسَل های نحیف
می شنید انگار او، داد و هَوار از سنگ ها
از همان عصرِ حَجَر، قصرِ حجر آمد پدید
زندگی این گونه شد با اعتبار از سنگ ها!
عقل اما هیچ با خود اینچنین باور نداشت
تا ببیند انقلاب و انفجار از سنگ ها،
تا ببیند این که یک روزی، گُرازِ آهنین
سخت پیدا می کند راه فرار از سنگ ها
«باغِ سنگی» میوه خواهد داد روزی، بی گمان
«قدس» خواهد چید تُردِ آبدار از سنگ ها
گرچه می روید بهار از بارش باران، ولی
در فلسطین سبز می روید بهار از سنگ ها
غلامرضا کافی
روز قدس است، هلا، واقعه ای در راه است
شب زمین خورده و هنگام طلوع ماه است
باز در روی زمین شور قیامت برپاست
ذکر «اَلُقُدسُ لَنا» زمزمه ی سلمان هاست
رستخیز است و زمین گرم تکاپویی سرخ
باز منصور در اندیشه یاهو یی سرخ
صبح محشر شده و لشکر طوفان در راه
لشکری جان به کف از «بوذر» و «سلمان» در راه
لشگری می رسد از راه، به پاخیز ای قدس
لاتخف، نصرمن الله... به پاخیز، ای قدس
قدس، ای قدس! به پاخیز که ما می آییم
سنگ در مُشت، به فرمان خدا می آییم
ما نه آنیم که از راه خدا برگردیم
زرد و بی درد، ز خون شهدا برگردیم
همرکاب تو، به میدان بلا، می آییم
با تو تا واقعه ی کر ب و بلا می آییم
قدس، ای قدس! بخوان آیه ی آگاهی را
تا بیاری تو به کف، آنچه که می خواهی را
با حرامی، به شب واقعه بستیز ای قدس
تا که صهیون بشود محو، به پاخیز ای قدس
بهر آزادی تو، شور قیامت برپاست
«امت واحده از شرق به پا خواهد خاست» (1)
در زمین زلزله ای باز به پا خواهد شد
به گل سرخ قسم، قدس رها خواهد شد
باز «لا حول ولا قوة الا بالله»
هر که دارد عطش کرب و بلا، بسم الله
رضا اسماعیلی
پانوشت: ۱ – وامی از استاد علی معلم دامغانی
نقطه، سر سطر
فلسطین…
نقطه، سر سطر:
سنگ ها را صدا بزن
برای شکستن بُت ها
تا بار دیگر «ابراهیم»
با بیعتِ دست ها
از پیشانیِ «قدس» ظهور کند.
رضا اسماعیلی
امروز یا فردا
این باغ سوخته
به شکوفه خواهد نشست
قسم به گل سرخ!
بهار در راه است.
رضا اسماعیلی
۱
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حرمت قبلهٔ نخستین گفتن
امروز برای شاعران تکلیف است
با لهجهٔ شعر، از فلسطین گفتن
۲
گلواژه عشق و همتی، پیروزی
چون کوه، اراده قامتی، پیروزی
می افتی و با ترانه بر می خیزی
اسطوره ی استقامتی، پیروزی
۳
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
پیروز تویی، قسم به «تین» و «زیتون»
پیروزیِ تو، بشارتِ قرآن است
۴
ای قدس! ظهور مُنتَظر نزدیک است
خورشید دمیده و سحر نزدیک است
در سنگر انتفاضه پا بر جا باش
یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است
۵
ای معجزهٔ قیام قامت، ای قدس!
خون نامهٔ عشق و استقامت، ای قدس!
در راه رهایی تو جان میبازیم
ای قبلهٔ دین، سرت سلامت، ای قدس!
۶
با شوق رهاییات، نَفس میگیریم
ای قدس! تو را ز خار و خس میگیریم
ما خاک تو را به تین و زیتون سوگند
فردا ز نفاق و کفر پس میگیریم
۷
«صهیون»، نه مرام و نام، یک زنجیر است
آمیزهای از خیانت و تزویر است
تردید مکن در این حقیقت، ای قدس!
دَجّال زمانه این گُراز پیر است
۸
بر صورت دین، ز غُصه چین افتاده
چون قبله به دست ملحدین افتاده
از غفلت ما، عقرب اسراییلی
مثل سرطان به جان دین افتاده!
۹
راز دل خسته را نگهدار، ای قدس!
این ساز شکسته را نگهدار، ای قدس!
پیروزی دل نواز تو نزدیک است
این شور خجسته را نگهدار، ای قدس!
۱۰
تو خانه به خانه، با ستم میجنگی
بی عذر و بهانه، با ستم میجنگی
در دست تو سنگ و در گلویت آواز
با سنگ و ترانه، با ستم میجنگی
۱۱
در دست تو سنگ و در نگاهت ایمان
همزاد حماسه، همنشین طوفان
پیروزی انتفاضهات نزدیک است
ای بغض شکسته در گلوی انسان
۱۲
همسایهٔ غربت تو بودن سخت است
از بغض شکستهات سرودن سخت است
گفتن ز توای قصیدهٔ غم، ای قدس!
با لهجهٔ این دو بیت الکن سخت است
۱۳
ای سنگر استوار ایمان، ای قدس!
ای قلب زمین و قبلهٔ جان، ای قدس!
مانند غرور کوه پا بر جا باش
پیروز تویی، قسم به قرآن، ای قدس!
۱۴
هر چند پرندهای قفس آبادی
بازیچهی دست ظالم صیادی
پرواز دوباره را به خاطر بسپار
چیزی به خدا نمانده تا آزادی
۱۵
در چشم زمین، حماسهای زیبایی
تو قلب زمین و قبلهٔ دلهایی
در سنگر انتفاضه تا پیروزی
مانند غرور کوه پا بر جایی
۱۶
باید که همیشه حامی دین باشیم
چون روح خدا، حقیقت آیین باشیم
همدوش مجاهدانِ حق دنبالِ
آزادی قبله ی نخستین باشیم
۱۷
برخیز که شمر بی خدا در قدس است
دَجّال به مَکر مبتلا در قدس است
لبیک بگو به «هَل مِن ...» عاشورا
امروز تمام کربلا در قدس است
۱۸
قدس است به فتنه مبتلا، بسم الله
ای خیل مجاهدان! به پا، بسم الله
امروز ظهور کربلا در قدس است
برخیز به شوق کربلا، بسم الله
رضا اسماعیلی
نظر شما